شماره ٤٠٥: اى به بالا فتنه سرگردان بالاى تو من

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى به بالا فتنه سرگردان بالاى تو من
اى سراپا ناز قربان سراپاى تو من
با وجود جلوه تو خلق حيران منند
بس که حيران گشته ام برقد رعناى تو من
کرده چشم نيم بازت رخنه در بنياد جان
اين چه چشمست اى شهيد چشم شهلاى تو من
تا نگردد خوارى من برملا پيش کسان
مى نوازى بنده را اى بنده راى تو
من بندبندم بگسل از هم گرنباشم روز حشر
بند بر دل مانده زلف سمن ساى تو من
چون برون آرم سر از خاک لحد باشم هنوز
پاى در گل از خيال نخل بالاى تو من
در وصف ديوانگان کوى عشقم جامباد
گر خلاصى جويم از زنجير سوداى تو من
دست من گير اى گل رعنا که هستم از فراق
خار در پا رفته راه تمناى تو من
محتشم تا خسروان را مجلس آرايد به شعر
پادشاه او تو باشى مجلس آراى تو من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید