شماره ٤٤٨: باز امشب ز اقتضاى شوخ طبعى هاى او

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
باز امشب ز اقتضاى شوخ طبعى هاى او
بر سر غوغاست با من چشم بر غوغاى او
در حجابست از لب و گوش آن چه مى گويد به من
با دو چشم واله من نرگس شهلاى او
انتظار از آن سوارم مى کشد کز بار ناز
بس گران مى جنبد از جارخش استغناى او
در صبوحى مى تواند کرد پيش از آفتاب
روز را از شب جدا روى جهان آراى او
چون به عزم رقص مى آيد به جنبش قامتش
عشوه پندارى که مى ريزد ز سر تا پاى او
پيش از آن کايد به رقص از انتظارم مى کشد
نيم جنبشهاى مخفى او قد رعناى او
باغبان چندان که گل مى چيند از بالاى شاخ
من گل عيش و طرب مى چينم از بالاى او
در صف بيگانه خوبان ديده ام ماهى که هست
صد نشان از آشنائى بيش در سيماى او
داد دقت داده تا آورده جنبش در قلم
صانع يکتا براى حسن بى همتاى او
مشترى اينست اگر افتاد بر بالاى هم
مى شود امروز صد خون بر سر کالاى او
مى سزد کان خسرو خوبان به اين نازد که هست
کوه کن رسواى شيرين محتشم رسواى او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید