شماره ٤٩٥: به جائى امن آراميده مرغى داشت ماوايى

غزلستان :: محتشم کاشانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
به جائى امن آراميده مرغى داشت ماوايى
صداى شهپر شاهين برآمد ناگه از جائى
عقابى در رسيد از اوج استيلا و پيش وى
به جز تسليم نتوانست صيد ناتوانائى
شکارانداز صيادى برآمد تيغ کين بر کف
فکند آشوب در وحشى شکارى بند برپائى
به برج خويش ساکن بود ثابت کوکبى ناگه
چو سيمايش به بحر اضطراب افکند سيمائى
تنى کز جا نجنبيدى ز آشوب قيامت هم
قيام انگيز وى گرديد فرقد و بالائى
ز گرد ره به تاراج دل افتادند چشمانش
چنان کافتند غارت پيشگان درخوان يغمائى
زبانى داده اند از عشوه آن چشم سخنگو را
که در گوش خرد صد حرف مى گويد به ايمائى
زمين فرسايى از سجده هاى شکر واجب شد
که سر در کلبه من زد کله بر آسمان سائى
پى عذر قدومت محتشم تا دم آخر
بر آن در جبهه سائى آستان از سجده فرسائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید