دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بهر اين فرمود پيغامبر که من
هم‌چو کشتي‌ام به طوفان زمن
ما و اصحابم چو آن کشتى نوح
هر که دست اندر زند يابد فتوح
چونک با شيخى تو دور از زشتيى
روز و شب سيارى و در کشتيى
در پناه جان جان‌بخشى توى
کشتى اندر خفته‌اى ره مي‌روى
مسکل از پيغامبر ايام خويش
تکيه کم کن بر فن و بر کام خويش
گرچه شيرى چون روى ره بي‌دليل
خويش‌بين و در ضلالى و ذليل
هين مپر الا که با پرهاى شيخ
تا ببينى عون و لشکرهاى شيخ
يک زمانى موج لطفش بال تست
آتش قهرش دمى حمال تست
قهر او را ضد لطفش کم شمر
اتحاد هر دو بين اندر اثر
يک زمان چون خاک سبزت مي‌کند
يک زمان پر باد و گبزت مي‌کند
جسم عارف را دهد وصف جماد
تا برو رويد گل و نسرين شاد
ليک او بيند نبيند غير او
جز به مغز پاک ندهد خلد بو
مغز را خالى کن از انکار يار
تا که ريحان يابد از گلزار يار
تا بيابى بوى خلد از يار من
چون محمد بوى رحمن از يمن
در صف معراجيان گر بيستى
چون براقت بر کشاند نيستى
نه چو معراج زمينى تا قمر
بلک چون معراج کلکى تا شکر
نه چو معراج بخارى تا سما
بل چو معراج جنينى تا نهى
خوش براقى گشت خنگ نيستى
سوى هستى آردت گر نيستى
کوه و درياها سمش مس مي‌کند
تا جهان حس را پس مي‌کند
پا بکش در کشتى و مي‌رو روان
چون سوى معشوق جان جان روان
دست نه و پاى نه رو تا قدم
آن چنانک تاخت جانها از عدم
بردريدى در سخن پرده‌ى قياس
گر نبودى سمع سامع را نعاس
اى فلک بر گفت او گوهر ببار
از جهان او جهانا شرم دار
گر ببارى گوهرت صد تا شود
جامدت بيننده و گويا شود
پس نثارى کرده باشى بهر خود
چونک هر سرمايه‌ى تو صد شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید