دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اى دهنده‌ى قوت و تمکين و ثبات
خلق را زين بي‌ثباتى ده نجات
اندر آن کارى که ثابت بودنيست
قايمى ده نفس را که منثنيست
صبرشان بخش و کفه‌ى ميزان گران
وا رهانشان از فن صورتگران
وز حسودى بازشان خر اى کريم
تا نباشند از حسد ديو رجيم
در نعيم فانى مال و جسد
چون همي‌سوزند عامه از حسد
پادشاهان بين که لشکر مي‌کشند
از حسد خويشان خود را مي‌کشند
عاشقان لعبتان پر قذر
کرده قصد خون و جان همدگر
ويس و رامين خسرو و شيرين بخوان
که چه کردند از حسد آن ابلهان
که فنا شد عاشق و معشوق نيز
هم نه چيزند و هواشان هم نه چيز
پاک الهى که عدم بر هم زند
مر عدم را بر عدم عاشق کند
در دل نه‌دل حسدها سر کند
نيست را هست اين چنين مضطر کند
اين زنانى کز همه مشفق‌تراند
از حسد دو ضره خود را مي‌خورند
تا که مردانى که خود سنگين‌دلند
از حسد تا در کدامين منزلند
گر نکردى شرع افسونى لطيف
بر دريدى هر کسى جسم حريف
شرع بهر دفع شر رايى زند
ديو را در شيشه‌ى حجت کند
از گواه و از يمين و از نکول
تا به شيشه در رود ديو فضول
مثل ميزانى که خشنودى دو ضد
جمع مي‌آيد يقين در هزل و جد
شرع چون کيله و ترازو دان يقين
که بدو خصمان رهند از جنگ و کين
گر ترازو نبود آن خصم از جدال
کى رهد از وهم حيف و احتيال
پس درين مردار زشت بي‌وفا
اين همه رشکست و خصمست و جفا
پس در اقبال و دولت چون بود
چون شود جنى و انسى در حسد
آن شياطين خود حسود کهنه‌اند
يک زمان از ره‌زنى خالى نه‌اند
وآن بنى آدم که عصيان کشته‌اند
از حسودى نيز شيطان گشته‌اند
از نبى برخوان که شيطانان انس
گشته‌اند از مسخ حق با ديو جنس
ديو چون عاجز شود در افتتان
استعانت جويد او زين انسيان
که شما ياريد با ما ياريى
جانب ماييد جانب داريى
گر کسى را ره زنند اندر جهان
هر دو گون شيطان بر آيد شادمان
ور کسى جان برد و شد در دين بلند
نوحه مي‌دارند آن دو رشک‌مند
هر دو مي‌خايند دندان حسد
بر کسى که داد اديب او را خرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید