شماره ٦٥

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
حسن آن صورت از صفت بدرست
که بمعنى ز جمله خوبترست
روى حرف ز حسن او ديدم
از معانى درو بسى صورست
سور مصحف نکويى را
همچو الحمد سرور سورست
اى ز روى تو حسن را زينت
حسن از آن روى در جهان سمرست
از دو عالم مرا تويى مقصود
غرض آدمى ز کان گهرست
زين صدفها اميد من لولوست
زين قصبها مراد من شکرست
از تجلى تو منم آگاه
ذره(را) از طلوع خور خبرست
نظرى بر چو من گدا انداز
که نه هر عاشقى توانگرست
ذره گر چند هست خوار و حقير
هم درو آفتاب را نظرست
گرچه خفتن طريق عاشق نيست
کو بشب همچو روز در سهرست
آستان تو عاشقان ترا
همچو گردن مدام زير سرست
خانه عشق حصن ربانيست
هر که در وى نشست بى خطرست
بخورد همچو گوسپندش گرگ
هرکه زين خانه همچو سگ بدرست
عاشق تو بپاى همت رفت
طيران مرغ را ببال و پرست
وقت بى ناله نيست عاشق را
شب و روز اين خروس را سحرست
خويشتن را بعشق بشکستم
که هزيمت درين وغا ظفرست
هرکجا عشق تو نزول کند
چان عاشق کميته ما حضرست
مرد کز خوان عشق قوت نيافت
بهر نان همچو گاو برزگرست
در رهت بهر خون شدن جانا
همه احشاى اهل دل جگرست
از براى سرادق عشقت
عرصه هر دو کون مختصرست
هر کجا عشق تو تويى آنجا
عشق تو چون تو ميوه را زهرست
دايم از حسرت گل رويت
ميوه نالان چو مرغ بر شجرست
ملک از سوز عشق بهره نداشت
کين نمک در خمير بوالبشرست
تا نفس هست سيف فرغانى
جهد مى کن که جهد را اثرست
هيچ بى ذکر دوست شعر مگوى
سکه بر روى زر جمال زرست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید