شماره ٦٨

غزلستان :: سیف فرغانی :: قصايد و قطعات

افزودن به مورد علاقه ها
چو دلبرم سر درج مقال بگشايد
ز پسته شکرافشان زلال بگشايد
چو مرده زنده شوم گر بخنده آب حيات
از آن دو شکر شيرين مقال بگشايد
چو غنچه گل علم خويش در نوردد زود
چو لاله گر رخ او چتر آل بگشايد
سپيد مهره روز و سياه دانه شب
مه من ار خوهد از عقد سال بگشايد
بروز نبود حاجت چو پرده شب زلف
ز روى آن مه ابرو هلال بگشايد
پرآب نغمه تردست او ز رود (و) رباب
هزار چشمه بيک گوشمال بگشايد
عقيق بارد چشمم چو لعل گون پرده
ز پيش لؤلؤى پروين مثال بگشايد
بياد دوست دل تنگ همچو غنچه ماست
چو جيب گل که بباد شمال بگشايد
بپاى شوق کنم رقص و سر بيفشانم
چو دست وجد گريبان حال بگشايد
بچشم روح ببينم جلال او چو مرا
دل از مشاهده آن جمال بگشايد
حديث جادويى سامرى حرام شناس
بغمزه چون در سحر حلال بگشايد
بمدح دايره روى او اگر نقطه است
عجب مدان که دهان همچو دال بگشايد
ز نور دايره بينى چو عنبرين طره
ز پيش نقطه مشکين خال بگشايد
ايا مهى که ز بهر دعاى روى تو گل
بوقت صبح کف ابتهال بگشايد
چو دست صالح عشقت عمل کند در دل
ز پاى ناقه طبعم عقال بگشايد
سعادت از پر طاوس بادزن سازد
هماى لطف تو بر هر که بال بگشايد
بود که نامه سربسته بعد چندين هجر
ميان ما و تو راه وصال بگشايد
دلم زبان شکايت ز هجر تو بسته است
و گر بنزد تو يابد مجال بگشايد
جواب شافى وصلت بکام جانش رسان
رها مکن که زبان سؤال بگشايد
منت ز درج سخن عقدهاى بسته دهم
توانگر از سر صندوق مال بگشايد
بجز برآيت لطف تو اعتمادش نيست
دل ارز مصحف انديشه فال بگشايد
بسر روند ز بهر تو گر بر اهل هدى
دليل عشق تو راه ضلال بگشايد
مباش نوميد از وصل سيف فرغانى
که بستگى چو بگيرد کمال بگشايد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید