شماره ١١: مى رسد هر دم مرا از چرخ آزارى جدا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مى رسد هر دم مرا از چرخ آزارى جدا
مى خلد در ديده من هر نفس خارى جدا
از متاع عاريت بر خود دکانى چيده ام
وام خود خواهد ز من هر دم طلبکارى جدا
چون گنهکارى که هر ساعت ازو عضوى برند
چرخ سنگين دل ز من هر دم کند يارى جدا
نيست ممکن جان پر افسوس من خالى شود
گر شود هر موى من آه شرر بارى جدا
تا شدم بى عشق، مى لرزم به جان خويشتن
هيچ بيمارى نگردد از پرستارى جدا
دست من چون خار ديوارست از گل بى نصيب
ور نه دارد دامن گل هر سر خارى جدا
نه همين خورشيد سرگرم است از سوداى او
عشق دارد در دل هر ذره بازارى جدا
حسن سرکش، کافر از جوش هواداران شود
دارد از هر طوق قمرى سرو زنارى جدا
قطع اميد از حيات تلخ بر من مشکل است
واى بر آن کس که گردد از شکرزارى جدا
تکيه بر پيوند جان و تن مکن صائب که چرخ
اين چنين پيوندها کرده است بسيارى جدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید