شماره ١٠: گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد از بحر بى پايان جدا
از جدايي، قطع پيوند خدايى مشکل است
گر شود سى پاره، از هم کى شود قرآن جدا
مى شود بيگانگان را دورى ظاهر حجاب
آشنايان را نمى سازد ز هم هجران جدا
زود مى پاشد ز هم جمعيت بى نسبتان
دانه را از کاه در خرمن کند دهقان جدا
دل به دشوارى توان برداشت از جان عزيز
مى شود يارب سخن چون از لب جانان جدا
تا تو اى سرو روان از باغ بيرون رفته اى
دست افسوسى است هر برگى درين بستان جدا
هست با هر ذره خاک من جنون کاملى
مى کند هر قطره از درياى من طوفان جدا
عشق هيهات است در خلوت شود غافل ز حسن
نيست در زندان زليخا از مه کنعان جدا
مى توان از عالم افسرده، دل برداشت زود
از تنور سرد مى گردد به گرمى نان جدا
کم نگردد آنچه مى آيد به خون دل به دست
نيست از دامان دريا پنجه مرجان جدا
قانع از روزى به تلخ و شور شو صائب که ساخت
پسته را آميزش قند از لب خندان جدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید