شماره ٢٩٣: دلبر محجوب مى خواهد دل پر خون ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دلبر محجوب مى خواهد دل پر خون ما
غنچه نشکفته باشد سبز ته گلگون ما
از حجاب ظلمت اين ديوانه بيرون آمده است
ديده آهو نگردد رهزن مجنون ما
از غبار عقل لوح خاطر ما ساده است
زلف ليلى مى کند فراشى هامون ما
از برومندى چو شاخ گل به رقص آورده است
چوب خشک دار را جوش نشاط خون ما
گر چه ما در باددستى چون حباب افسانه ايم
ديده دريا بود بر کاسه وارون ما
راز پنهانى که جم در جام نتوانست ديد
بى حجاب از خشت خم مى بيند افلاطون ما
نکته دلچسب ما با خامشى هم چاشنى است
خامه را بى شق کند شيرينى مضمون ما
با کمال نازکى افکار ما بى مغز نيست
هر حبابى کشتى نوحى است در جيحون ما
هر که با ما همسفر شد روى آسايش نديد
عقده منزل ندارد جبهه هامون ما
در رياض آفرينش چون دو سرو توأمند
حسن روزافزون يار و عشق روزافزون ما
عشق تا مشاطه افکار ما صائب شده است
خال کنج لب بود هر نقطه موزون ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید