شماره ٣٣٦: چنان دانسته مى بايد درين دنيا نهى پا را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چنان دانسته مى بايد درين دنيا نهى پا را
که بر موى ميان مور در صحرا نهى پا را
قدم بيجا نهادن در قفا دارد پشيمانى
ادا کن سجده سهوى اگر بى جا نهى پا را
حضور کنج عزلت گر ترا از خاک بردارد
اگر در خلد خوانندت به استغنا نهى پا را
به دامان تجرد گر سبکروحانه آويزى
چو عيسى از زمين بر عالم بالا نهى پا را
نريزى گر به خاک راه آب روى درويشى
کنى سبز از طراوت چون خضر هر جا نهى پا را
توانى گر ز خود چون بوى پيراهن برون آمد
شود بينا، اگر بر چشم نابينا نهى پا را
نگهبان بى شمارست از يمين و از يسار تو
مبادا هر طرف چون مست، بى پروا نهى پا را
به کوه قاف پشت خود دهى از روى آسايش
برون گر از ميان خلق چون عنقا نهى پا را
اگر خود را به جوش از پستى خامى برون آرى
به فرق عقل، بى باکانه چون صهبا نهى پا را
مجرد گر توانى گشت چون نور نظر از خود
به چشم روشن خورشيد چون عيسى نهى پا را
به سوهان رياضت خويشتن را گر سبک سازى
به جرأت چون کف سرمست بر دريا نهى پا را
سبک چون پنبه از سر وا کنى گردانه تن را
چو مستان بى محابا بر سر مينا نهى پا را
بود هر ذره زين خاک سيه، خورشيد رخسارى
مبادا بر زمين از روى استغنا نهى پا را
به سرعت آنچنان زين خاکدان تيره راهى شو
که گردد سرمه از گرمي، چو بر خارا نهى پا را
ز مشرق تا به مغرب طى کنى يک روز بى زحمت
اگر چون مهر در راه طلب تنها نهى پا را
گذشتن از صراط آسان شود روز جزا بر تو
اگر صائب ز روى احتياط اينجا نهى پا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید