شماره ٣٩٣: ز ارباب تجرد نيست بر دل بار عالم را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز ارباب تجرد نيست بر دل بار عالم را
سبکروحى فزون از حمل عيسى گشت مريم را
بهشت جاودان خواهي، به دل خوردن قناعت کن
که حرص دانه در دام بلا انداخت آدم را
اگر از دست احسان مرهم دل ها نمى گردى
به خلق از خود تسلى دار بارى اهل عالم را
نکو نامى بزرگان را به پرگار از اثر ماند
ز فيض جام، ذکر خير در دوران بود جم را
مبين در سر فرازى هيچ خردى را به چشم کم
که جا در ديده خود مى دهد خورشيد شبنم را
بود ده روز سالى موسم اين دانه افشانى
ز غفلت مگذران بى گريه ايام محرم را
مرا بر خشک مغزى هاى زاهد گريه مى آيد
به غير از اشک حسرت نيست بارى نخل ماتم را
هلال عنبرينى کز بناگوش تو طالع شد
سيه سازد به چشم مهر عالمتاب، عالم را
ز حرف راست مى آيد به راه راست بد گوهر
لواى فتح اگر از تيغ بيرون مى برد خم را
به اندک فرصتى از سفله رو گردان شود دولت
که باشد نعل در آتش به دست ديو خاتم را
قضاى روزه زان باشد گران بر خاطر مردم
که دشوارست تنها بر گرفتن بار عالم را
ندارد گريه من آبرويى پيش او صائب
وگرنه گل به دامن مى دهد جا اشک شبنم را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید