شماره ٤٠٣: ز روى لاله گون متراش خط عنبرافشان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز روى لاله گون متراش خط عنبرافشان را
مکن زنهار بى شيرازه دلهاى پريشان را
دهان شکوه ما را به حرفى مى توان بستن
به مويى مى توان زد بخيه اين زخم نمايان را
ز نقصان گهر باشد تکبر با فرودستان
که خوددارى ميسر نيست گوهرهاى غلطان را
دل از مردان ربايد دام زلف شيرگير او
چراغ از چشم حيران است دايم اين شبستان را
سر زلف پريشان را دلى چون شانه مى بايد
که بر سر جا تواند داد صد زخم نمايان را
محبت با ضعيفان گوشه چشم دگر دارد
به مهر کوچک خود لطف ديگر هست شاهان را
چو دست از آستين بيرون کند بازيچه گردون
کند ديوى برون از دست، انگشتر سليمان را
کند چون دام زير خاک طوق خويش را قمرى
به هر گلشن که افتد راه آن سرو خرامان را
برون رو از فلک تا دامن مطلب به دست آرى
چو طفلان چند سازى مرکب خود طرف دامان را؟
به همت جسم را همرنگ جان کن در سبکروحى
ببر زين فرش با خود اين غبار عرش جولان را
قناعت کن به نان خشک تا بى آرزو گردى
که خواهش هاى الوان هست نعمت هاى الوان را
درين ماتم سرا تا يک نفس چون صبح مهمانى
به شکر خنده شيرين دار کام تلخکامان را
ندارد عالم تجريد چون من خانه پردازى
ز عريانى به تار اشک مى دوزم گريبان را
غم عالم فراوان است و من يک غنچه دل دارم
چسان در شيشه ساعت کنم ريگ بيابان را؟
درين دى ماه بى برگي، که غير از خامه صائب
به فکر تازه دارد زنده دل خاک صفاهان را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید