شماره ٤٠٤: مکن کوتاه در ايام خط زلف پريشان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مکن کوتاه در ايام خط زلف پريشان را
که باشد ناگزير از مد بسم الله ديوان را
ز آزار دل سرگشتگان بگذر که اين خجلت
ز ميدان سر به پيش افکنده بيرون برد چوگان را
مى روشن گهر ميخانه را تاريک نگذارد
چراغ از خون گرم خود بود خاک شهيدان را
بهار حسن خوبان آب و رنگ از عشق مى گيرد
که دارد تازه شور بلبلان زخم گلستان را
اگر ديوانه من آستين از چشم بردارد
کند فواره خون گردباد اين بيابان را
طراوت برد از سيماى گردون سينه گرمم
سفال تشنه من ساخت دود تلخ، ريحان را
به زخم چرخ تن در ده که جز اميد هموارى
نباشد مرهم ديگر، درشتى هاى سوهان را
منال از تلخکامي، رو به درگاه کسى آور
که رزق مور مى سازد شکرخند سليمان را
در آن فرصت که در ديوانگى ثابت قدم بودم
ز لنگر کشتيم بى بال و پر مى کرد طوفان را
معطر شد در و ديوار از افکار من صائب
اگر چه در صفاهان نيست بو، سيب صفاهان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید