شماره ٤٠٨: ز سرو و گل چمن مينا و جام آورد مستان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز سرو و گل چمن مينا و جام آورد مستان را
ز بلبل مطرب رنگين کلام آورد مستان را
مکرر بود وضع روز وشب، آن ساقى جان ها
ز زلف و عارض خود صبح و شام آورد مستان را
کمندى از خط بغداد سامان داد جام مى
به سير روضه دارالسلام آورد مستان را
که مى گنجد دگر در جامه کز گلزار بيرنگى
نسيم صبحدم چندين پيام آورد مستان را
بنه بر طاق نسيان زهد را چون شيشه خالى
درين موسم که سنگ از لاله جام آورد مستان را
مشو غمگين در ميخانه را گر محتسب گل زد
که جوش گل شراب لعل فام آورد مستان را
به هشياران فشان اين دانه تسبيح را زاهد
که ابر از رشته باران به دام آورد مستان را
کمند جذبه حب الوطن از وادى غربت
به دريا همچو سيل خوشخرام آورد مستان را
به قول عارف رومى سخن را ختم کن صائب
که ساقى هر چه دربايد، تمام آورد مستان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید