شماره ٤٠٩: ز منع افزون شود شوق گرستن بى قراران را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز منع افزون شود شوق گرستن بى قراران را
که افزايد رسايى از گره در رشته باران را
ز طوفان پنجه مرجان نگردد بحر را مانع
کجا ساکن کند دست نوازش بى قراران را؟
به قدر سعي، از مقصود هر کس بهره اى دارد
که منزل پيش پاى خود بود، دامن سواران را
چه پرواى دل صد پاره دارد تيغ سيرابش؟
که هر برگى زبان شکر باشد نوبهاران را
به ابر اميد دارد دانه تا زير زمين باشد
نظر بر عالم بالاست دايم خاکساران را
به خورشيد درخشان، نسبت همت بود تهمت
که ريزش اختيارى نيست دست رعشه داران را
علايق را بود کوتاه، دست از دامن همت
ز گرد ره نباشد زحمتى گردون سواران را
به خط اميدها دارد دل بى طاقت عاشق
که وقت شام، صبح عيد باشد روزه داران را
نسازد مايه داران مروت را زيان غمگين
نشاط باخت بيش از برد باشد خوش قماران را
به عقل شيشه دل باشد گران حرف ملامتگر
سر ديوانه گلريزان شمارد سنگباران را
نمى پيچد سر از سنگ ملامت هر که مجنون شد
که سازد سرخ رو سنگ محک کامل عياران را
ز خوشوقتى گوارا مى شود هر ناخوشى صائب
که چشم شور کوکب نقل باشد ميگساران را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید