شماره ٤٤١: تکلف نيست در گفتار رند لاابالى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تکلف نيست در گفتار رند لاابالى را
چنانت دوست مى دارم که عاشق شعر حالى را
خمارآلوده يوسف به پيراهن نمى سازد
ز پيش چشم من بردار اين ميناى خالى را
ز فکر پيچ و تاب آن کمر بيرون نمى آيم
که هجران نيست در پي، وصل معشوق خيالى را
ز پيش دل حجاب جسم را بردار چون مردان
به گل تا کى برآرى پيش ايوان شمالى را؟
مه نو مى نمايد گوشه ابرو، تو هم ساقى
چو گردون بر سر چنگ آر، آن جام هلالى را
گل از خار سر ديوار مى چيند نگاه من
بهار خويش مى دانم خزان خشکسالى را
لباس خودنمايى چشم بد در آستين دارد
نگيرد خار دامن جامه پوشيده حالى را
نمى لرزد چراغ داغ عشق از دامن محشر
چه پروا از نسيم صبح، شمع لايزالى را؟
(توان ايام طفلى چند روزى داد عشرت داد
نمى دانند طفلان حيف قدر خردسالى را)
(نزاکت آنقدر دارد که در وقت خراميدن
توان از پشت پايش ديد نقش روى قالى را)
اگر آيينه رويى در نظر مى داشتم صائب
به طوطى مى چشاندم شيوه شيرين مقالى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید