شماره ٥٢٠: چون خم از کوى مغان پاى سفر نيست مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چون خم از کوى مغان پاى سفر نيست مرا
گر شوم آب، ازين خاک گذر نيست مرا
خاکسارى است مرا روشنى ديده و دل
شکوه از گرد يتيمى چو گهر نيست مرا
سنگ طفلان چه کند با دل ديوانه من؟
کبک مستم، غمى از کوه و کمر نيست مرا
مى توان کرد به تسليم شکر حنظل را
نتوان تلخ نشستن که شکر نيست مرا
چون سپر، موجه شمشير به هم پيوسته است
در مصافى که به جز سينه سپر نيست مرا
از قبول نظر عشق شود عيب هنر
ورنه جز بى هنرى هيچ هنر نيست مرا
منم آن نخل خزان ديده کز اسباب جهان
هيچ دربار به جز برگ سفر نيست مرا
چه حضورست که در پرده غم صائب نيست؟
با غم عشق تمناى دگر نيست مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید