شماره ٥٢١: دل مقيد به شکرزار هوس نيست مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دل مقيد به شکرزار هوس نيست مرا
رشته حرص به پا همچو مگس نيست مرا
خواهم از عالم بالا چو صدف روزى خويش
چون نگين چشم به دست همه کس نيست مرا
بر دلم بارى اگر هست ز فارغبالى است
گله از دام و شکايت ز قفس نيست مرا
عشق پاک است درين قافله جنسى که مراست
بيمى از هرزه درايان جرس نيست مرا
از مى عشق بود مستى پروانه من
هيچ انديشه ز شبگرد و عسس نيست مرا
نشود دام خسيسان، نفس گيرايم
گوشه گيرى ز پى صيد مگس نيست مرا
همه شب قافله ناله من در راه است
گر چه فريادرسى همچو جرس نيست مرا
هست افشردن دندان به جگر، ميوه من
چشم بر سيب زنخدان ز هوس نيست مرا
مى کنم صرف شکرخنده بى پروايى
گر چه چون صبح فزون از دو نفس نيست مرا
بحر از جوش گهر يک دل پر آبله است
در چنين وقت که در سينه نفس نيست مرا
صائب آن موج سرابم که درين دامن دشت
دل به جا از نفس هرزه مرس نيست مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید