شماره ٦٣٠: شکست نقش مرادست بورياى مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شکست نقش مرادست بورياى مرا
نسيم فتح، قلم مى کند لواى مرا
ز بيم دوزخ اگر فارغم ز غفلت نيست
که مى دهد عمل من همان سزاى مرا
نظر به دانه کس نيست سير چشمان را
به آب خشک بود گردش آسياى مرا
يکى هزار شد از وصل بى قرارى دل
نکرد سرمه منزل خمش دراى مرا
رسيده است به جايى گران رکابى خواب
که توتياى قلم ساخته است پاى مرا
چنان به پيکر من ضعف زور آورده است
که فرق نيست ز قد دوتا، عصاى مرا
ز بس که نور بصيرت نمانده در مردم
به نرخ خاک نگيرند توتياى مرا
ز گرمى طلب از بس که داغدار شده است
زمين ز خويش کند دور، نقش پاى مرا
شود ز آب وضو تازه، داغ هاى ريا
مگر شراب نمازى کند رداى مرا
هلال عيد شود حلقه برون درم
شبى که روى تو روشن کند سراى مرا
مرا ز نعمت ديدار سير نتوان کرد
که ساختند نگون کاسه گداى مرا
نظر به صيقل مردم ندارد آينه ام
چو بحر، موجه من مى دهد جلاى مرا
به سنگلاخ اگر راه سيل من افتد
چنان روم که کسى نشنود صداى مرا
نهشت سبزه خوابيده در سراسر باغ
به عندليب چه نسبت بود نواى مرا؟
قدم شمرده نهم بر بساط گل صائب
ز بس که خار ملامت گزيده پاى مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید