شماره ٦٣١: به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
بس است آب دهن آسياى دندان را
مدار چشم تفاوت ز پله ميزان
يکى است سنگ و گهر، ديده هاى حيران را
مکن به پرده ناموس عشق را پنهان
که بادبان نشود پرده دار طوفان را
به احتياط نفس کش به عاشقان چو رسى
که ناز زلف بود خاطر پريشان را
کشيده دار عنان ادب به وادى عشق
که ريگ، خرده جانهاست اين بيابان را
بدوز چاک دلم را به رشته سر زلف
که نيست حاجت محراب، کافرستان را
به طفل تخته تعليم دادن استاد
اشاره اى است که آماده باش طوفان را
غم مآل که دارد، که فکر جامه و نان
گرفته است درون و برون انسان را
ز دل توقع آسودگى ز خامى هاست
قرار نيست به يک جاى هيچ پيکان را
فتاده است سر و کار من به صحرايى
که قدر ريگ روان نيست خرده جان را
شکستگى نرسد خامه ترا صائب!
که سرخ کرد ز گفتار، روى ايران را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید