شماره ٦٤٩: به کوى عشق مبر زاهد ريايى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به کوى عشق مبر زاهد ريايى را
مکن به شهر بدآموز، روستايى را
جماعتى که به بيگانگان نمى جوشند
نچيده اند گل باغ آشنايى را
ز زلف ماتميان ناخنى چه بگشايد؟
قلم چه داد دهد قصه جدايى را؟
چه دل به شبنم اين باغ و بوستان بندم؟
که کرده اند روان، درس بى وفايى را
هلاک غيرت آن رهروم که مى دارد
ز چشم آبله پنهان، برهنه پايى را
ز نقش شهپر طاوس مى توان دانست
که چشمهاست به دنبال، خودنمايى را
نمى شود نشود فرق سرکشان پامال
سفر به خاک بود ناوک هوايى را
تلاش چاشنى کنج آن دهن صائب
به کام شکر، شيرين کند گدايى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید