شماره ٧٠٤: از شرم، حرص دلبرى افزود ناز را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از شرم، حرص دلبرى افزود ناز را
کز دوختن گرسنه شود چشم، باز را
دارم اميد آن که شود طبل بازگشت
آواز دل تپيدنم آن شاهباز را
فرياد عندليب ز گل شد يکى هزار
بى پرده کرد، پرده بسيار، ساز را
از هاى هاى گريه من، چون صداى آب
خواب غرور گشت گرانسنگ، ناز را
آهن دلان به عجز ملايم نمى شوند
از اشک شمع دل نشود نرم، گاز را
دلهاى بى نياز نينديشد از زيان
پرواى نقش کم نبود پاکباز را
گردد قبول خلق، حجاب قبول حق
پوشيده کن ز ديده مردم نماز را
خامش نشين چو شمع که لازم فتاده است
کوتاهى حيات، زبان دراز را
فرمان پذير باش که از راه بندگى
محمود شد ز حلقه به گوشان اياز را
در محفلى که نيست مى ناب، عارفان
از زاهدان خشک شمارند ساز را
منعم مکن ز پرورش خويش چون هلال
کافکنده ام چو مه به تمامى گداز را
سر مى رود به باد ز افشاى راز عشق
صائب نهفته دار گهرهاى راز را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید