شماره ٧٠٥: مستى ز خط زياده شد آن دلنواز را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مستى ز خط زياده شد آن دلنواز را
خط صبح نوبهار بود خواب ناز را
ديگر عنان دل نتواند نگاه داشت
در جلوه هر که بنگرد آن سرو ناز را
با قهرمان عشق چه سازد غرور عقل؟
از کبک مست نيست حذر شاهباز را
عشاق را ز فقر مترسان که سادگى است
نقش مراد، آينه پاکباز را
برهند اگر چه دولت محمود دست يافت
گردن نهاد حلقه زلف اياز را
از کار مى روند به يکبار عاشقان
موسم يکى است قافله هاى حجاز را
در آتشند سوختگان، تا بريده اند
بر قد شمع جامه سوز و گداز را
ترسم که شيوه هاى هوس آفرين تو
سازد نيازمند دل بى نياز را
سر کن حديث زلف که مقراض کوتهى است
اين خوش فسانه ها ره دور و دراز را
لب مى خورد ز پاس زبان خون خود مدام
ز اصلاح شمع، دل به دو نيم است گاز را
مارى است مار شيد که در کيسه خوشترست
در خانه واگذار نماز دراز را
شرم و حياست لازم آغاز دلبرى
کم کم کنند باز، نظر شاهباز را
صائب گرفت رنگ حقيقت مجاز من
تا يافتم حقيقت عشق مجاز را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید