شماره ٧٣٠: گر قابل ملال نيم، شاد کن مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر قابل ملال نيم، شاد کن مرا
ويران اگر نمى کني، آباد کن مرا
ز افتادگى مباد شوم بار خاطرت
تا هست پاى رفتنى آزاد کن مرا
خوارى کشيدگان به عزيزى رسند زود
زان پيشتر که ياد کنى ياد کن مرا
گر داد من نمى دهى اى پادشاه حسن
يکباره پايمال ز بيداد کن مرا
حيف است اگر چه کذب رود بر زبان تو
از وعده دروغ، دلى شاد کن مرا
پيوسته است سلسله خاکيان به هم
بر هر زمين که سايه کني، ياد کن مرا
شايد به گرد قافله بيخودان رسم
اى پير دير، همتى امداد کن مرا
پر کن ز باده تا خط بغداد جام من
فرمانرواى خطه بغداد کن مرا
درمانده ام به دست دل همچو سنگ خود
سرپنجه تصرف فرهاد کن مرا
گشته است خون مرده جهان ز آرميدگى
ديوانه قلمرو ايجاد کن مرا
بى حاصلى ز سنگ ملامت بود حصار
چون سرو و بيد ز ثمر آزاد کن مرا
دارد به فکر صائب من گوش، عالمى
يک ره تو نيز گوش به فرياد کن مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید