شماره ٧٢: گردد کسى کى کامياب از وصل يارى همچو تو

غزلستان :: هاتف اصفهانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گردد کسى کى کامياب از وصل يارى همچو تو
مشکل که در دام کسى افتد شکارى همچو تو
خوبان فزون از حد ولى نتوان به هر کس داد دل
گر دل به يارى کس دهد بارى به يارى همچو تو
چون من نسازى يک نفس با سازگارى همچو من
پس با که خواهد ساختن ناسازگارى همچو تو
چون من به گلگشت چمن چون بشکفد آن تنگدل
کش خار خارى در دل است از گلعذارى همچو تو
رفتى و غم ها در دلم خوش آنکه باز آيى و من
گويم غم دل يک به يک با غمگسارى همچو تو
از يار بگسل اى رقيب آخر زمانى تا به کى
باشد گلى مانند او پهلوى خارى همچو تو
هاتف ز عشقت مى سزد هر لحظه گر بالد به خود
جز او که دارد در جهان زيبانگارى همچو تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید