غزل شماره ۲۳۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سبكتری تو از آن دم كه می‌رسد ز صبا
ز دم زدن نشود سیر و مانده كس جانا
ز دم زدن كی شود مانده یا كی سیر شود
تو آن دمی كه خدا گفت یحیی الموتی
دهان گور شود باز و لقمه ایش كند
چو بسته گشت دهان تن از دم احیا
دمم فزون ده تا خیك من شود پرباد
كه تا شوم ز دم تو سوار بر دریا
مباد روزی كاندر جهان تو درندمی
كه یك گیاه نروید ز جمله صحرا
فروكش این دم زیرا تو را دمی دگر است
چو بسكلد ز لب این باد آن بود برجا

جهانخدادهانصباصحرا


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید