غزل شماره ۱۰۷۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
بی‌رقیبش دادمی من بوسه‌هایی سیر سیر
بس خطاها كرده‌ام دزدیده لیكن آرزوست
با لب ترك خطا روزی خطایی سیر سیر
تا یكی عشرت ببیند چرخ كو هرگز ندید
عشرت كدبانوی با كدخدایی سیر سیر
یك به یك بیگانگان را از میان بیرون كنید
تا كنارم گیرد آن دم آشنایی سیر سیر
دست او گیرم به میدان اندرآیم پای كوب
می‌زنم زان دست با او دست و پایی سیر سیر
ای خوشا روزی كه بگشاید قبا را بند بند
تا كشم او را برهنه بی‌قبایی سیر سیر
در فراق شمس تبریزی از آن كاهید تن
تا فزاید جان‌ها را جان فزایی سیر سیر

آشنابوسهتبریزخداخلوتخوشادیدهعشرتفراق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید