غزل شماره ۹۵۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
سپاس آن عدمی را كه هست ما بربود
ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود
به هر كجا عدم آید وجود كم گردد
زهی عدم كه چو آمد از او وجود فزود
به سال‌ها بربودم من از عدم هستی
عدم به یك نظر آن جمله را ز من بربود
رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش
رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود
كه وجود چو كاهست پیش باد عدم
كدام كوه كه او را عدم چو كه نربود
وجود چیست و عدم چیست كاه و كه چه بود
شه ای عبارت از در برون ز بام فرود

جهانعشقهستی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید