مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر
پدر را نیك واقف دان از آن كژبازی مضمر
تو گردی راست اولیتر از آنك كژ نهی او را
وگر تو كژ نهی او را به استیزت كند كژتر
ز بابا بشنو و برجه كه سلطانیت میخواند
كه خاك اوت كیخسرو بمیرد پیش او سنجر
چو ان الله یدعو را شنیدی كژ مكن رو را
زهی راعی زهی داعی زهی راه و زهی رهبر
پراكنده شدی ای جان به هر درد و به هر درمان
ز عشقش جوی جمعیت در آن جامع بنه منبر
چو كر و فر او دیدی تویی كرار و شیر حق
چو بال و پر او دیدی تویی طیار چون جعفر