اى شيراز

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ديدمت دورنماى در و بام اى شيراز
سرم آمد به بر سينه، سلام اى شيراز
وامداريم سرافکنده ز خجلت در پيش
که پس انداخته ايم اينهمه وام اى شيراز
توسن بخت نه رام است خدا مى داند
ورنه دانى که مرا چيست مرام اى شيراز
نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان
از نسيمم بنوازند مشام اى شيراز
نرگسم سوى چمن خواند و سروم سوى باغ
من مردد که دهم دل به کدام اى شيراز
به قيام از بر هر گنبد سبزى سروى
چون عروسان خرامان به خيام اى شيراز
توئى آن کشور افسانه که خشت و گل تست
با من از عهد کهن پيک و پيام اى شيراز
سرورانت مگر از سرو روانت زادند
که در آفاق بلندند و به نام اى شيراز
قرن ها مى رود و ذکر جميل سعدى
همچنان مانده در افواه انام اى شيراز
خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست
تا به لب راند همه جان کلام اى شيراز
زان مى لعل که خمخانه به حافظ دادى
جرعه اى نيز مرا ريز به جام اى شيراز
زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقيم
گوشه اى نيز مرا بخش مقام اى شيراز
ترک جوشى زده ام نيم پز و نامطبوع
تب عشقى که بتابيم تمام اى شيراز
شهسوار سخنم ليک نه با آن شمشير
که به روى تو برآيد ز نيام اى شيراز
شايد از گرد و غبار سفرم نشناسى
شهريارم به در خواجه غلام اى شيراز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید