يادى از ايرج

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب ديدم که خيال تو به مهمان آمد
گوئى از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجى از نو به سراغ دل ويران آمد
ماه درويش نواز از پس قرنى بازم
مردمى کرد و بر اين روزن زندان آمد
دل همه کوکبه سازى و شب افروزى شد
تا به چشمم همه آفاق چراغان آمد
وعده وصل ابد دادى و دندان به جگر
پا فشردم همه تا عمر به پايان آمد
ايرجا ياد تو شادان که از اين بيت تو هم
چه بسا درد که نزديک به درمان آمد
ياد ايام جوانى جگرم خون ميکرد
خوب شد پير شدم کم کم و نسيان آمد
شهريارا دل عشاق به يک سلسله اند
عشق از اين سلسله خود سلسله جنبان آمد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید