شماره ٧٩

غزلستان :: عرفی شیرازی :: مثنوی

افزودن به مورد علاقه ها
هر زمان در فتنه خوش نامهربانى ميشود
وين همه غوغا براى نيم جانى ميشود
عشق باغى دلنشين دارد که مرغ دل درو
گر نشيند بر گياهى آشيانى ميشود
هر که بنشيند بگرد خوان گردشهاى دهر
گر ستاند يک نواله ميزبانى ميشود
کيمياگر نشاه دارد که داروى مسيح
گر بدستش اوفتد درد گرانى ميشود
در ره غم گر پديد آيد به تسليمش سپار
گر بدست چاره بسپارى جهانى ميشود
گر بمستى هر زه قانونى فرو چيند کسى
در ميان مردم عالم زبانى ميشود
جان فداى همت عرفى که چون جولان کند
کز زمن گرد عنانش آسمانى ميشود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید