سبک بران چو از بن بيقرار ميگذرى
که گر عنان بکشى شرمسار ميگذرى
بياد نوش همه شعله هاى دوزخ عشق
زبانه ايست که از يک شرار ميگذرى
زحال دل خبرم ده که داغ تر شويم
وگرنه کى تو زکس شرمسار ميگذرى
مرو بتاب که دارى گذر بخاطر من
خدا گواست که بى اختيار ميگذرى
چو راه عشق نبردى بعقل باز بگرد
که بر صحيفه تقديم پارميگذرى
بسادگى تو رحم آيدم در اين بازار
که تنگدستى و اميدوار ميگذرى
علامتى به از اين نيست آشنائى را
که خشمگين و سراسيمه وار ميگذرى
خبر زهمت خويشم کن آنزمان عرفى
که از پياله من در خمار ميگذرى