شماره ٧: خاطر آزرده را سير گلستان مى گزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خاطر آزرده را سير گلستان مى گزد
شور بلبل، خنده گل، بوى ريحان مى گزد
موسى از شرم صفاى ساعد سيمين او
همچو طفلان آستين خود به دندان مى گزد
هر که را افتاد بر لبهاى ميگون تو چشم
تا شکرخند قيامت لب به دندان مى گزد
آسمان را دل نسوزد بر شکايت پيشگان
دايه بيزارست از طفلى که پستان مى گزد
(برق مى خواهد به من تعليم بيتابى دهد
شعله شوق مرا تحريک دامان مى گزد)
تا زکف داده است صائب دامن وصل ترا
گاه پشت دست و گاهى لب به دندان مى گزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید