شماره ٤٨: کى سر از تيغ شهادت جان روشن مى کشد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کى سر از تيغ شهادت جان روشن مى کشد؟
شمع در راه نسيم صبح گردن مى کشد
نيست مانع حسن را مستورى از خون ريختن
گل به خون بلبلان در غنچه دامن مى کشد
يار را از اوج استغنا فرود آورد عجز
از گريبان مسيح اين خار سوزن مى کشد
بيدلى ما را گريزان دارد از تيغ اجل
ورنه خار از انتظار برق گردن مى کشد
از رفيقان گرانجان تا چها خواهد کشيد
رهروى کز سايه خود کوه آهن مى کشد
عشق اگر آشفته گرديد از دل پرداغ ماست
نور خورشيد اين پريشانى زروزن مى کشد
منعمان را حرص روزى گرچنين خواهد فزود
مور را گر دانه اى باشد به خرمن مى کشد
نيست غير از آه غمخوارى دل تنگ مرا
رشته گاهى آستين بر چشم سوزن مى کشد
حسن از آيينه هاى پاک نتواند گذشت
چشم حيران ماه را در دام روزن مى کشد
نيست غافل آفتاب از حال دورافتادگان
شبنم افتاده را بيرون زگلشن مى کشد
تا به فکر حسن عالمسوز گل افتاده است
صائب از هر خار ناز نخل ايمن مى کشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید