شماره ١١٤: پيش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند
شور غيرت زندگى را تلخ بر دريا کند
زود عالم را کند زنگار در چشمش سياه
هر که چون آيينه عيب خلق را پيدا کند
مى دهد داد سراسر، دشت پيماى جنون
گر غبار خاطرم را دامن صحرا کند
مى کند تأثير در دلهاى سنگين اشک و آه
آب و آتش جاى خود در سنگ و آهن وا کند
نيست ميدان جنون ما جهان تنگ را
کشتى طوفانى ما رقص در دريا کند
شاهد آيينه رخسارى درين بازار نيست
طوطى ما را مگر ذوق سخن گويا کند
سرو سرتاپا زطوق قمريان گشته است چشم
تا مگر نظاره آن قامت رعنا کند
لاله زارى شد به چشم من جهان از نور عشق
کيمياى شعله خس را آتشين سيما کند
با من رسوا چه سازد پرده سوزيهاى حسن؟
ساده لوح آن کس که خواهد مشک را رسوا کند
شمع کافورى فروزد پيش راه جان من
چون به قصد کشتن من آستين بالا کند
گفتم از خط رحم او افزون شود، غافل که خط
جوهر ديگر فزون بر تيغ استغنا کند
تا نفس را راست سازد بلبل آتش زبان
کلک صائب مى تواند صد غزل انشا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید