شماره ١٢٧: نيستم آتش که هر خارى به زنجيرم کند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
نيستم آتش که هر خارى به زنجيرم کند
آفتاب بى نيازم تا که تسخيرم کند؟
تا دغل از دوستداران ديده ام رنجيده ام
پاکبازم، بد حريفى زود دلگيرم کند
آبروى سعى را گوهر کند ويرانه ام
گنج بردارد سبکدستى که تعميرم کند
چون قفس در هر رگم چاکى سراسر مى رود
سوزن عيسى به تنهايى چه تدبيرم کند؟
دايه بيدرد شکر مى کند در شير من
شير مردى کو که آب تيغ در شيرم کند؟
کى به مردن آسمان از خاکمالم بگذرد؟
بالم از پرواز چون ماند پر تيرم کند
منت روزى چرا از خرمن دو نان کشم؟
من که چشم مور گندم ديده اى سيرم کند
آرزويى مى کند صائب شکار لاغرم
من کيم تا صيد بند عشق نخجيرم کند؟
اين جواب آن که مى گويد شفايى در غزل
رشک معشوقى چه شد، مگذار تسخيرم کند
مى کنم از سر برون صائب هواى خلد را
بخت اگر از ساکنان شهر کشميرم کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید