شماره ١٧٤: از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند
خار از بيطاقتى در چشم بلبل بشکند
نخل ماتم مى دهد سامان براى خويشتن
هر که شاخى از گلستان بى تأمل بشکند
نيست از آتش عنانى در بساط نوبهار
آنقدر فرصت که دامن بر ميان گل بشکند
دست شوخى چون بر آرد ز آستين آن شاخ گل
بيضه هاى غنچه را بر فرق بلبل بشکند
اين گره کز زلف او افتاد در کار چمن
شانه باد صبا در زلف سنبل بشکند
بر نيايد با دل خودکام، صددريا شراب
اين خمار از آب شمشير تغافل بشکند
قامت خم مانع عمر سبکرفتار نيست
سيل از رفتن نمى ماند اگر پل بشکند
نيست ممکن راه يابد در گلستانش نسيم
گرچنين دل در خم آن زلف و کاکل بشکند
مى شود چون تيغ کوه از ابر رحمت آبدار
هر که صائب پا به دامان توکل بشکند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید