شماره ٢١٢: رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود
فارغ از چين جبين موجه دريا بود
از دو عالم در گذشتم تا شدم فرد از جهان
زور بر راه آورد چون راهرو تنها بود
محو گردد نقش هستى دل چو گردد صيقلى
جوهر فولاد در آيينه ناپيدا بود
سرمه بيدارى دزدست خواب پاسبان
مى رود ايمان به غارت دل چو نابينا بود
گر فتد بينا و نابينا به چاهى از قضا
زان ميان خجلت نصيب ديده بينا بود
نيست صدر و آستان در مجلس روشندلان
جاى کف مانند عنبر بر سر دريا بود
از تبسم چون دهد پيوند دلها را به هم؟
آن که از چين جبين شيرازه دلها بود
گفتگوى طوطيان صائب سراسر قالبى است
هر که بى تعليم مى گويد سخن گويا بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید