شماره ٢٣٣: پيش ازين روى دو عالم در دل ديوانه بود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
پيش ازين روى دو عالم در دل ديوانه بود
کعبه اول سنگ صندل ساى اين بتخانه بود
داشت نقصانهاى عالم روى در اوج کمال
هوشياران را تلاش همت مستانه بود
مطرب از خود داشت جوش سينه گلهاى باغ
ناله بلبل درين بستانسرا بيگانه بود
عشق ازين هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت
گردش نه آسيا از بهر اين يک دانه بود
ياد ايامى که نور شمع با آن سرکشى
زير يک پيراهن فانوس با پروانه بود
تا نشد کشت جهان از دانه دل بارور
آسمانها در شمار سبزه بيگانه بود
اين زمان ويرانه از خوارى نقاب گنج شد
پيش ازين گنج از عزيزى پرده ويرانه بود
کشتى انصاف را اکنون به خشکى بسته اند
پيش ازين دور فلکها گردش پيمانه بود
عشق تا پرواى تعليم و دماغ درس داشت
سرنوشت آسمانها ابجد طفلانه بود
عشق تا مهر خموشى عقل را بر لب نزد
هر دو عالم چشم خواب آلود اين افسانه بود
باده مطرب داشت از جوش نشاط خويشتن
تا سر پرشور صائب فرش اين ميخانه بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید