شماره ٢٤٠: حسرت اوقات غفلت چون زدل بيرون رود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
حسرت اوقات غفلت چون زدل بيرون رود؟
داغ فرزندست فوت وقت، از دل چون رود؟
چون کسى سالم برون از ورطه گردون رود؟
از شکار جرگه صيد خسته بيرون چون رود؟
فيض يکرنگى تماشا کن که گر سنگين دلى
رگ گشايد تاک را، از دست ساقى خون رود
فکر دنيا هر که را سر در گريبان غوطه داد
زود باشد در ضمير خاک چون قارون رود
چشمه کوثر دهان را غنچه سازد از حباب
بر لب کوثر اگر با آن لب ميگون رود
زخم من از رشته مريم نگردد بخيه گير
تا به گردن سوزن عيسى چرا در خون رود؟
بر سر آب آورد قصر صدف را چون حباب
سيل اشگم گر به اين شورش سوى جيحون رود
تا به گنج شايگان خم تواند راه برد
چون سبو بايد که خون از چشم افلاطون رود
آه من کى عرض حال خود به گردون مى کند؟
پست فطرت وقت حاجت بر در هر دون رود
فکر صائب چون شکر رزى کند، کلک بلند
در شکر تا سينه از شيرينى مضمون رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید