شماره ٢٥٥: در سخن گفتن خطاى جاهلان پيدا شود

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
در سخن گفتن خطاى جاهلان پيدا شود
تير کج چون از کمان بيرون رود رسوا شود
چون صدف هرکس که دندان بر سر دندان نهد
سينه اش بى گفتگو گنجينه دريا شود
اهل دل را صحبت بى نسبتان مهر لب است
غنچه هيهات است در دامان گلچين وا شود
سخت جانى سد راه اتحاد سالک است
در صدف آب گهر چون واصل دريا شود؟
دست و پاى باغبان بوسيدن از دون همتى است
سعى کن تا بى کليد اين در به رويت وا شود
ناخن غيرت کن ناسور داغ لاله را
در گلستانى که داغ من چمن پيرا شود
گر به خاطر بگذراند چشم خونبار مرا
کاسه گرداب پر خون در کف دريا شود
مهر خاموشى چه سازد با دل پر شور من؟
حلقه گرداب چون مهر لب دريا شود؟
از لب شيرين او هر جا که حرفى بگذرد
در شکر طوطى چو مغز پسته ناپيدا شود
گوهرى دارم که گر از جيب بيرون آورم
از فروغش پله ميزان يد بيضا شود
پرده پندار سد راه وحدت گشته است
چون حباب از خود کند قالب تهي، دريا شود
نسبت خفاش با عيسي، چو عيسى با خداست
مى شود عيسى خدا، خفاش اگر عيسى شود
دست رد بر سينه دريا گذارد چون صدف
هر که صائب آشناى عالم بالا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید