شماره ٢٦١: کى دل غمگين به زور آه و افغان وا شود؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
کى دل غمگين به زور آه و افغان وا شود؟
از گشاد تير هيهات است پيکان وا شود
ريزش پوشيده مى خواهد گداى بى سؤال
عاشقان را دل ز شکرخند پنهان وا شود
از هلال عيد دارد دل عبث چشم گشاد
کى گره با ناخن شير از نيستان وا شود؟
تيره روزانند باغ دلگشاى يکدگر
دل چو پيوندد به آن زلف پريشان وا شود
چرخ از بيم فضولى روترش دارد مدام
ميزبان سفله کى بر روى مهمان وا شود؟
مانده اى ز آلوده دامانى تو در زندان جسم
ور نه از ديوار در بر ماه کنعان وا شود
کارهاى بسته را درمان بجز تسليم نيست
ديده پوشيده چون گرديد حيران وا شود
در دل سنگين، علايق مى دواند ريشه سخت
از سليمانى کجا زنار آسان وا شود؟
بيغمان را نيست ره در خلوت ارباب حال
غنچه خسبان را کجا دل از گلستان وا شود؟
گر چه نگشايد گره از رشته هاى پر گره
دايم از باران گره از کار مستان وا شود
بحر گوهردار را صائب بود تلخى بجا
چين مناسب نيست از ابروى دربان وا شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید