شماره ٣٦٨: هر که جام مى به روى دلستان بر سر کشيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که جام مى به روى دلستان بر سر کشيد
آب کوثر در بهشت جاودان بر سر کشيد
کرد هر کس خامشى در عالم آب اختيار
مى تواند بحر را چون ماهيان بر سر کشيد
مهر بر لب زن درين محفل که صاف باده را
کوزه سربسته در خم بى دهان بر سر کشيد
جذبه عشق قوى بازو بلند افتاده است
بلبل ما ساغر گل در خزان بر سر کشيد
مى کند شور جنون هر سختيى را خوشگوار
سنگ را ديوانه چون رطل گران بر سر کشيد
زخم خار از ديدن رخسار گلچين خوشترست
مرغ بى بال و پر ما آشيان بر سر کشيد
رفت جان مضطرب در مهد آسايش به خواب
تا زخاموشى سپر تيغ زبان بر سر کشيد
چون خمارآلود جام باده را بر سر کشد؟
آن ستمگر خون عاشق را چنان بر سر کشيد
گرچه مرگ تلخ صائب ناگوار افتاده است
شد سبک هر کس که اين رطل گران بر سر کشيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید