شماره ٤٠٩: خط از بيباکى آن حسن عالمگير مى پيچد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
خط از بيباکى آن حسن عالمگير مى پيچد
که جوهر بر خود از خونريزى شمشير مى پيچد
حنون را هست در غافل حريفى دست گيرايى
که مجنون با کمال ضعف گوش شير مى پيچد
ميسر نيست دل را از غبار خط برون رفتن
که پاى سيل را اين خاک دامنگير مى پيچد
گزير از دوزخ سوزان نباشد نفس کجرو را
به آتش راست بتوان ساختن چون تير مى پيچد
کند عزت دنياست پيچ و تاب خواريها
عبث در کنج زندان يوسف از زنجير مى پيچد
که در صيد دل من مى کند چين زلف مشکين را؟
که در هر گام دست و پاى اين نخجير مى پيچد
نشد خط غمزه بيباک را مانع زخونريزى
زجوهر کى زبان جرأت شمشير مى پيچد؟
زبيباکى حنا بر پاى خواب آلود مى بندد
گرانجانى که بر آب و گل تعمير مى پيچد
نخواهد ديد فردا روى آتش را گنهکارى
که بى آتش چو مو از خجلت تقصير مى پيچد
به آب حضر صائب گرد راه از خويش مى شويد
ز روى صدق هر رهرو که بر شبگير مى پيچد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید