شماره ٥٣٤: دل رنگين لباسان تيرگى را در کمين دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل رنگين لباسان تيرگى را در کمين دارد
حناى دست زنگى هند را در آستين دارد
مشو گستاخ کان لب خنده هاى شکرين دارد
که زهر از گفتگوى تلخ هم زير نگين دارد
زشرم ابروى او پيوسته چينى بر جبين دارد
وگرنه خنده گل غنچه اش در آستين دارد
زرنگ مى بود دلهاى غافل را سيه مستى
حناى دست زنگى هند را در آستين دارد
به گرد او رسيدن نيست کار هر سبک جولان
زتوسنها که عذر لنگ او در زير زين دارد
غم و شادى درين ميخانه مى جوشد به يکديگر
صراحى خنده را با گريه در يک آستين دارد
زرنگ آميزى دولت شود غافل سيه دلتر
حناى دست زنگى هند را در آستين دارد
چرا ترسد زچشم بد، که روى آتشين او
سپند خانه زاد از خالهاى عنبرين دارد
مشو ايمن به نرمى از زبان خصم بدگوهر
که تير شمع از موم است و پيکان آتشين دارد
غبارى نيست بر خاطر زعزلت پاک گوهر را
که گنج آسايش روى زمين زيرزمين دارد
به ريزش دست را سرپنجه خورشيد تابان کن
کز احسان چون تهى شد دست حکم آستين دارد
نشد چون نرم از گفتار من آن سنگدل صائب
چه حاصل زين که کلک من زبان آتشين دارد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید