شماره ٥٤٠: گريبان دلم را نعره مستانه اى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
گريبان دلم را نعره مستانه اى دارد
سر زنجير اين ديوانه را ديوانه اى دارد
ترا سامان کاوش نيست از کوتاهى بينش
وگرنه هر شرارى در دل آتشخانه اى دارد
به خود از پيچ و تاب رشک چون زنجير مى پيچم
چو بينم کودکى سر در پى ديوانه اى دارد
در اقليم قناعت نيست رسم خرمن اندوزى
گره در کارش افتد هر که اينجا دانه اى دارد
تن سنگين دلان را خانه زنبور مى سازد
کمان ابروى خوبان عجب سر خانه اى دارد
به مصرف جنگ دارد نقد احسان گرانجانان
حضور گنج را يا مار، يا ويرانه اى دارد
اگر سيل پريشان گرد، اگر مهتاب مى آيد
دل خوش مشرب ما گوشه ويرانه اى دارد
دل صد پاره ما نيز گاهى ريزشى دارد
اگر ابر بهاران گريه مستانه اى دارد
زتهمت خار در پيراهن معشوق مى ريزد
زليخا بى تکلف عشق نامردانه اى دارد
به صحرا مى دهد سر کعبه را چون محمل ليلى
بيابانگرد ما خوش جذبه ديوانه اى دارد
کسى در آشيان تا کى دل خود را خورد صائب؟
قفس هر چند دلگيرست آب و دانه اى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید