شماره ٦٤٦: دل هر کس به تعظيم سخن از جا نمى خيزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل هر کس به تعظيم سخن از جا نمى خيزد
قيامت گر به بالينش رسد بر پا نمى خيزد
چنين دستى که در دل رخنه کردن آسمان دارد
عجب دارم که گوهر سفته از دريا نمى خيزد
نگردد گرد کلفت کم به آه از سينه عاشق
به افشاندن غبار از دامن صحرا نمى خيزد
نبرد از دل وصال يار بيرون زهر هجران را
به مى زنگار هرگز از دل مينا نمى خيزد
نسوزد هيچ برقى ريشه تخم محبت را
به حک کردن زدلها نقطه سودا نمى خيزد
چسان فرهاد نالد، کز شکوه صورت شيرين
صداى تيشه فولاد از خارا نمى خيزد
مرو در زير دامان صدف بيهوده اى گوهر
که بى آب گهر ابر من از دريا نمى خيزد
نفس چون راست سازد شمع در بزم وصال او؟
که از تمکين حسن او سپند از جا نمى خيزد
به فرياد و فغان از دل ندارد دست عشق او
به هاى و هو ز کوه قاف اين عنقا نمى خيزد
نکرده است از ره انصاف تعظيم خرام او
کسى کز جلوه او از سر دنيا نمى خيزد
که مى آيد ز اهل درد بر بالين من صائب
که در برخاستن با معجز عيسى نمى خيزد
چمن شد از قد رعناى ساقى انجمن صائب
که مى گويد که سرو از چشمه مينا نمى خيزد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید