شماره ٦٩٠: مرا پيغام لطفى از زبان خامه بس باشد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
مرا پيغام لطفى از زبان خامه بس باشد
شب اميدوارى از سواد نامه بس باشد
به مکتوبى حيات رفته من باز مى آيد
مرا صور قيامت از صرير خامه بس باشد
به آهى مى توان دل را زمطلبها تهى کردن
که يک قاصد براى بردن صد نامه بس باشد
زيک فرياد بيتابانه صد فرياد مى خيزد
سپندى از براى گرمى هنگامه بس باشد
به اندک سختيي، دل چاک مى گردد سخنور را
که روى سخت ناخن بهر شق خامه بس باشد
مکن اسراف در اسباب شيد و زرق اى زاهد
که چندين مرده را آن گنبد عمامه بس باشد
خموشى بحر بى پايان و سيلاب است گويايى
دليل جهل، لاف علم از علامه بس باشد
چه در تحصيل بوى خوش، نفس چون عود مى سوزي؟
نسيم خلق، مردان را عبير جامه بس باشد
پريشان مى کند اندک غمى وقت سخنور را
که يک مو بهر تشويش دماغ خامه بس باشد
گرفتم ترک دلدار از هجوم بوالهوس صائب
اياز خاص را عيب قبول عامه بس باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید